جدول جو
جدول جو

معنی کلاه شکستن - جستجوی لغت در جدول جو

کلاه شکستن
(تَ)
کنایه از برگردانیدن گوشۀ کلاه باشد و نیز کج گذاشتن کلاه را بر سر گویند. (برهان). برگردانیدن گوشۀ کلاه و کج گذاشتن کلاه. (ناظم الاطباء). کج گذاشتن کلاه بر سر. کج کردن گوشۀ کلاه. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از کج کردن گوشۀکلاه است. (انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (آنندراج). یعنی نخوت و غرور نمودن... و قیل کلاه شکستن بمعنی فخر کردن و این حاصل معنی است. (آنندراج) :
حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
کلاه شکستن
کج گذاشتن کلاه بر سر کج کردن گوشه کلاه، یک گوشه سر کلاه را تو کردن (چه کلاه قدیم بلند بود و مقواهم نداشت و بعضی برای مشتی گری یا نمودن سلیقه یک گوشه سر آن یا تمام سر را تو میکردند)، نخوت نمودن تکبر ورزیدن: (حسن چون آرد بجنگ دل سپاه خویش را بشکند بهر شگون اول کلاه خویش را)، (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
کلاه شکستن
((~. شِ کَ تَ))
تفاخر کردن
تصویری از کلاه شکستن
تصویر کلاه شکستن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ بَ گِ رِ تَ)
پیچ و تاب دادن زلف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
بیل زدن و فروکردن زمین سخت. نرم کردن سطح زمین که سله بسته باشد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسمه شکستن
تصویر کسمه شکستن
مویی چند از سر زلف را پیچ و خم دادن و برخسار گذاردن: (عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز شکسته کسمه و بربرگ گل گلاب زده)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه بستن
تصویر کلاه بستن
تهیه کردن کلاه کله بستن: (تا دید سر برهنگی طفل اشک ما دریا بدست موج کلاه حباب بست)، (طاهر غنی)
فرهنگ لغت هوشیار